آثار چاپی

در پایان لازم می‌دانم این شعر زیبا، سرودۀ استاد مجب علی آبسالان را هم به‌پسرم تقدیم کنم که همچون دوست همواره یار و یاورم بوده و هست که در ایام گرفتاری و دوران نقاهت این خامه‌شکسته آخر سال 1399و شش ماه اول سال 1400به سبب شرارتِ آن مرد ننگ و رُسوای نجف‌آباد و پسر خاله و پسرِ ننگ و رسوا تر از خود، صوت‌های برخی مطالب این قهوه‌نامه را که هر روز به‌مدت بیش از شش ماه درمان مهره‌های کمر و جراحی سرم برایش می‌فرستادم و ایشان هم صوت‌ها را بی‌درنگ به نوشته در می‌آوردند و برایم می‌فرستادند تا آرام آرام بدون دغدغه قهوه‌نامه را کامل کنم
تو مرد بُزرگ جهانی پِسر
تو از جنسِ یک آسمانی پسر
تو چون آب و آئینه‌ای روشنی
زلالی و خود بی‌کرانی پسر
تو در عشق و در معرفت آیه‌ای
که در قلبِ من جاودانی پسر
تو در داستانِ من و مادرت
همیشه تو یک قهرمانی پسر
بُزرگی و مانند کوه استوار
برای همه سایه‌بانی پسر
تو در پیچ و خم‌های این زندگی
سُتُرگی و خود کاردانی پسر
تو از نسل گل‌های خوشبوی باغ
نسیم دل‌آرای جانی پسر
تو بر قهوه‌نامه دهی روشنی
که الماس و دُرِّ جهانی پسر
تو در علم و هوش و دِرایَت بُلند
که چون تاجْ تاجِ کیانی پسر
تو خود پهلوان بزرگِ مَنی
برایم تو خود جان جانی پسر
من الله “‌وِرد”ی‌ام و آذری
تو فرزند یک باغبانی پسر
تو را بیگِ ثانی بنامم که تو
از این خانه و خاندانی پسر